توصیفت میکنم...برای خودم ...می خواهم درکت کنم..
می خواهم واژه ات کنم...ببرمت در شعر غزلت کنم... می خواهم از چشمانت مثنوی بسازم ..
می خواهم ردیفت کنم...می خواهم بخوانمت تا بفهممت...قلم را برمیدارم
تو همانی که.........
در همان بیت اول شعرم میمانم..
تمام میشود قدرت من برای نوشتن...تو کدامی؟کدام پرنده عاشقی که از اشیانه اش پریده؟
کدام لاک پشت سختی هستی که ذره ذره می روی؟
کدام ستاره ای که انقدر از زمینمان دوری؟تو که بودی؟ توکه هستی؟کدام دریای بی رحمی که من را بی مهابا میبلعی
تو کدام بهانه هستی برای بودن؟کدام بهانه بودی برای زیستن...؟
حلالت کرده بودم اما توصیف کردن تو بر من حرام است....